دل نوشته ای برای شادروان مهندس حبیب شریفیان
دل نوشته ای برای شادروان مهندس حبیب شریفیان

خبر کوتاه و غیر منتظره بود؛ چهره خندان و دوست داشتنی او؛ رو به آسمان کرد و برفت. آری خبر کوتاه ودردناک بود حبیبی که که بسیار شریف هم  بود از میان ما پرکشیده بود.مهندس شریفیان را از سالها پیش که معاون اداری ومالی شرکت خدمات حمایتی کشاورزی استان بود می شناختم .متولد سال ۴۷ […]

خبر کوتاه و غیر منتظره بود؛
چهره خندان و دوست داشتنی او؛
رو به آسمان کرد و برفت.

آری خبر کوتاه ودردناک بود حبیبی که که بسیار شریف هم  بود از میان ما پرکشیده بود.مهندس شریفیان را از سالها پیش که معاون اداری ومالی شرکت خدمات حمایتی کشاورزی استان بود می شناختم .متولد سال ۴۷ بود .انسانی درست کار ومهربان ودوست داشتنی از آن آدم هایی که در زمانه فعلی حکم کیمیا دارند.ایشان به معنی واقعی تجلی کلمه شایسته سالاری بودند که بعدا صرفا بر اساس شایستگی ونه سفارش این وآن وتلاش وتقلای خود بر مسند معاونت بهبود تولیدات دامی سازمان جهاد کشاورزی آذربایجان شرقی تکیه زد وبا روحیه جهادی وتکیه بر شایستگی های علمی واخلاقی خود توانست منشا اثرات خیر در مجموعه تحت مدیریتش شود.در خلال این سالها درجلسات زیادی هم نشین ایشان شدم همیشه منطقی وعلمی ومتعصب وبا احترام در مباحث ورود می کرد واین رمز محبوب القلوبی وی بود.چه سخت هست در این زمینه مدیر باشی ومتخصص باشی ودرکنار آنها حبیب قلب ها وشریف محافل هم باشی.ده روز پیش در جلسه ای در روبروی هم نشسته بودیم مثل همیشه آرام وبا وقار نشسته بود مزاحی کردم ولی ایشان را رنجور وخسته می دیدم ولبخند همیشگی را از پشت ماسکی که به صورت زده بود می دیدم .متاسفانه  حال نامساعد اجازه ماندن در جلسه را نداد واین آخرین وداع من با مهندس شریفیان عزیز بود.چند روز بعد از آن با ایشان تماس گرفتم در بیمارستان بود در حال نزار به گوشی من جواب داد .صدای نفس هایش که به تنگی افتاده بود دلم را ریش ریش کرد بریده بریده حرف می زد واین آخرین تماس تلفنی من با ایشان بود که در کمال ناباوری ترک مان کرد.

در حیرتم که عمر شتابنده چون گذشت
گویی نسیم بود که بر گل وزید و رفت

شب ها زیر سقف خانه های شهرنه اثری از تظاهر می ماند و نه ردی از خنده های دروغین،شب ها آدم ها می مانند و تلخی حقیقت،آدم ها می مانند و تنهایی و اشک و تاریکی و سکوت،و یک دلتنگی بی انتها…برای همه ی آنهایی که باید باشند،
اما نیستند! آری حالا شب ها می گذرند وما باید با حقیقت نبودن حبیب شریفیان کنار بیاییم.فردی که نه بلد بود دروغ بگوید نه بلد بود چاپلوسی بکند نه بلد بود زیر آب کسی را بزند ونه دنبال پست ومقام ومادیات دنیوی بود واقعا دلم برایش تنگ می شود وسخت می توانم حقیقت نبودنش را باور کنم. می دانم که فاصله ها هیچوقت دوست داشتن را کمرنگ نمی‌کنند بلکه دلتنگی را بیشتر می‌کنند و من همیشه دلتنگ مهندس شریفیان عزیز خواهم بود .جای خالی او در جلسات صحبت های پرانرژی اش لبخند های دل نوازش همیشه در یادمن باقی خواهد ماند.خانواده بزرگ جهادکشاورزی عزیز نلزنینی را از دست داد به همه دوستاان وهمکاران تسلیت می گویم.برای خانواده شریف اش آرزوی صبر جمیل دارم چون می دانم چه وجود عزیزی را از دست داده اند. دلتنگی اگر در حرف می ‌ماند، شاید بی هنگام به گریه نمی‌ افتادم. دلتنگی اگر فقط واژه‌ای ساده بود، یک واژه‌ی تنبل، شاید آدمیزاد نیمه شب دست نمی ‌برد در خاطراتش و تنهایی را کنار جای خالیِ دوست ‌داشتن‌ هایش نمی‌ گذاشت. شاید شب‌ها خواب اتفاقِ ساده‌ای بود..

قلب، راستش نمی‌دانم چیست؟
اما این را می‌دانم
که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است!
برای همیشه…قلب برای همیشه جای حبیب شریفیان هست .روحش شاد ویادش گرامی باد.

احمد بایبوردی