تبریز در دوره قاجار
تبریز در دوره قاجار
تبریز کهن- تبریز در دوره قاجار، نه «اولین شهر» ایران، بلکه  «شهر اولین ها» بود.  بر اساس برخی تخمین ها جمعیت تبریز در دوره مشروطیت، سیصد هزار نفر و تهران دارای جمعیتی بالغ بر سیصد و پنجاه هزار نفر بود، مشهد هم حدود هشتاد هزار نفر و اصفهان پنجاه هزار نفر جمعیت داشت. یعنی جمعیت تبریز در حالی که پنجاه هزار نفر از تهران کمتر بود، از مشهد چهار برابر و از اصفهان شش برابر بیشتر بود.

تبریز کهن- تبریز در دوره قاجار، نه «اولین شهر» ایران، بلکه  «شهر اولین ها» بود.  بر اساس برخی تخمین ها جمعیت تبریز در دوره مشروطیت، سیصد هزار نفر و تهران دارای جمعیتی بالغ بر سیصد و پنجاه هزار نفر بود، مشهد هم حدود هشتاد هزار نفر و اصفهان پنجاه هزار نفر جمعیت داشت. یعنی جمعیت تبریز در حالی که پنجاه هزار نفر از تهران کمتر بود، از مشهد چهار برابر و از اصفهان شش برابر بیشتر بود.

در آن موقع تبریز پایتخت دوم ایران محسوب می شد و ولیعهد نشین تلقی می شد. عباس میرزا سیاستمدار اصلاح طلب و ولیعهد فتحلعلیشاه در تبریز اقامت داشت و با فرزانگی و هوشمندی، سعی در اصلاح امور داخلی ایران و البته اداره جنگ دشوار با امپراتوری روسیه را در اراضی شمالی آذربایجان داشت. او به فکر تجهیز و مدرنیزه سازی ارتش بود و دانشجویانی را هم به اروپا اعزام کرد. عباس میرزا تبریز را بسیار دوست داشت و در آبادانی و عمران آن تلاش بسیار کرد.

تبریز در دوران قاجار، به گفته خانم نیکی آر کدی – محقق آمریکایی – در کتاب ریشه های انقلاب ایران،  پایتخت فرهنگی ایران بود و تهران پایخت سیاسی آن؛ و رقابتی سخت میان این دو شهر جریان داشت.

تبریز دوران قاجار، در واقع دروازه اروپا تلقی می شد، مدرن ترین افکار سیاسی و دینی از تبریز و به طور کلی از آذربایجان وارد ایران می شد. متفکران سیاسی و دینی ایران نظیر طالبوف و آخوندزاده، عمدتا آذربایجانی بودند. اولین روزنامه ها، اولین چاپخانه، اولین سینما و سالن های تئاتر و اپرا و مدارس مدرن و حتی نخستین اداره شهرداری در تبریز بنا نهاده شد.

افکار مدرن سوسیالیستی و دموکراسی خواهی از طریق تبریز و آذربایجان به ایران رخنه کرد. در آن زمان تعداد روزنامه های منتشره در شهرهایی مثل تبریز و اردبیل برابر با کل روزنامه های ایران بود و این نکته نشان می دهد که چرا تبریز در دوره قاجار، به گفته خانم کدی پایتخت فرهنگی ایران تلقی می شد.

 
 
تاریخ تبریز
حاج اسد خویی همراه هوگو پاول آلمانی بنیانگذاران کارخانه کبریت ممتاز (خوییلر)/ پل سنگی تبریز سال شمسی ۱۳۱۵
کبریت تبریز
 

عون بن علی

عینالی قدیم
 
نقاشی از خانه های قدیمی تبریز
نقاشی تبریز
خانه تبریز
 
تصویر شگفت آور از باغات باغمیشه تبریز که امروز حتی یک درخت هم نمانده و همه آپارتمان!
باغمیشه
خانه قدیمی تبریز
پایتخت ایران
 
تالار ارک تبریز و اجرای نمایش
تالار ارک تبریز
تبریز قدیمی
اولین صنعت چاپ ایران در تبریز
چاپ تبریز
نیروهای پهلوی در تبریز
روسها در تبریز
جاده ابریشم تبریز در قدیم
جاده ابریشم تبریز
نمایی از تبریز قدیم از بالای ارک
نمای تبریز
تبریز
نقشه تبریز
خیابان قدیمی تبریز
باغ ملی تبریز
مریضخانه تبریز
شاهگلی
 

تبریز اما به همان اندازه که در دوران قاجار، اعتبار و رونق فائق و بی نظیری داشت و از نقش سیاسی و فرهنگی منحصر به فردی برخوردار بود و در واقع سرنوشت سیاسی ایران، در گرو آن بود، در دوران پهلوی ها به شدت مورد کینه و غضب پهلوی ها واقع شد و عملا سیاست هایی از طرف دولت پهلوی اول و دوم اعمال شد تا تبریز هر چه بیشتر منزوی و سرکوب شود و نتواند در برابر دیکتاتوری پهلوی قد علم کند.

برای پهلوی ها، تبریز همیشه نقطه خطر سیاسی تلقی می شد و پهلوی ها به دیده امنیتی به آن می نگریستند. پهلوی ها مشروطیتی را که با روشن اندیشی و جانبازی تبریزی ها و آذربایجانی ها به دست آمده بود، در زیر پوتین های خود له کرده بودند، لذا هر آن از خیزش تبریز و آذربایجان برای اعاده مشروطیت حقیقی و برانداختن سلطنت غاصب پهلوی، در امان نبودند، یعنی همان کاری که تبریز و آذربایجان با محمد علیشاه قاجار کرده بودند.

اکنون در دوره پهلوی سرمایه گذاری ها هم در تبریز به شدت رو به افول گذاشته بود و تبریز که زمانی با تهران، هوای رقابت داشت، به شهری زخم خورده و مورد انتقام مبدل گشته بود.

تبریز شهر آزادیخواهی و در واقع «پاریس ایران» بود. در آن هنگام، تبریز حتی مرکز آزادیخواهان و دموکرات های بسیاری  از قفقاز و اروپا و حتی آمریکا بود. «باسکرویل»، معلم شهید آمریکایی که جانش را در دفاع از مشروطیت ایران از دست داد، معلم بچه های تبریز و مقیم این شهر بود، و نظام دیکتاتوری پهلوی این مطلب را بر نمی تابید. پهلوی ها خوش نداشتند ستارخان ها، باقرخان ها، خیابانی ها و پیشه وری های دیگری هم از تبریز سر بردارند و طومار حکومت خودکامه آنها را فرو پیچند.

برای پادشاهان پهلوی، تبریز همیشه به عنوان دشمن بالقوه ردیف اول باقی ماند: دشمنی که پهلوی ها مطمئن بودند که یک روز بر علیه آنها سر بر خواهد داشت. لذا راه حل این معضل برای پهلوی ها، تضعیف فرهنگی تبریز و آذربایجان، به گونه ای بود که مردمان آن در غرقاب جهل نتوانند، سودای علمداری سیاست و فرهنگ ایران را داشته باشند. اینجا بود که نوبت به ممنوع سازی تدریس زبان ترکی در مدارس تبریز و ‌آذربایجان رسید، امری که در تمام دوران قاجار بی سابقه بود. «بی زبان » کردن و «بریدن زبان» تبریز و آذربایجان، البته مقدمه ای بود بر زجر کش کردن پاریس ایران که سنت آزادیخواهی و لیبرالیته آن، آوانگارد هر جریان ترقیخواهانه در ایران و البته معضلی برای دیکتاتوری پهلوی بود. شاید قیام بیست و نهم بهمن ۱۳۵۶ آغازی دوباره برای هماوردی مردم تبریزی با دیکتاتوری بود: قیامی که به گفته ناظران سیاسی، از یک سو نقطه آغازی بر پایان سلسله پهلوی بود و از سوی دیگر نقطه عطفی برای پیروزی انقلابی که آمده بود رشته های دیکتاتوری را در ایران پنبه کند و زمینه های استقلال و آزادی فرهنگی و فکری خلق های تحت ستم ایران را فراهم سازد.‌

  • منبع خبر : کانال تلگرامی میراثیمیز یا میراث آذربایجان