مادر یعنی فرشتهای که با اشکت، اشک میریزد و با خندههایت می خندد. مادر یعنی فرشتهای که نگاهش به تو است و با هر لبخندت، زندگی می کند. مادر یعنی فرشتهای که موهایش برای بزرگ کردنت سفید می شود و به تو می گوید: «پیر شوی مادر، درد و بلایت به جانم.خواستم از مادر بنویسم […]
مادر یعنی فرشتهای که با اشکت، اشک میریزد و با خندههایت می خندد. مادر یعنی فرشتهای که نگاهش به تو است و با هر لبخندت، زندگی می کند. مادر یعنی فرشتهای که موهایش برای بزرگ کردنت سفید می شود و به تو می گوید: «پیر شوی مادر، درد و بلایت به جانم.خواستم از مادر بنویسم قلم یاریم نداد گفتم چی بنویسم رفیق جانی یار وفادار عاشق دل خسته و….دیدم متن ها عاجزند در بیان این همه کلمات که ایثار وعشق را به رخ هستی کشیده اند.به راستی مادر کیست؟!انسانی که قبل ورود شما به دنیا نه ماه سختی می کشد حالش بد می شودجسم اش تحلیل می رود تا تو به دنیا بیایی بعد تا زمانی از نفس بیافتد عاشقانه در کنارت هست در غم ها وشادی هایت شریک هست.انسان هایی را دیده ایم که برای اینکه عشق به مادرشان را نشان دهند روی بدنشان خالکوبی کرده اند برخی از این کلمات زیباست ولی جای واقعی خال کوبی وحک این کلمات در داخل قلب انسان است. نیشدر خاکوبی را باید عمیق تر کوبید چون این مادر است ومحل استقرارش قلب هاست جایی که همیشه با مادر در ارتباط هستی ونفس به نفس وضربان به ضربان در کنارش هستی.روز مادر بهانه است ولی در حقیقت باید همیشه در فکر مادر باشی مرتب به دیدارش بروی .دستان مهربانش را ببوسی.الان که تو رشید شده ای واون خمیده باید خم شوی وپایش را ببوسی چون قامت سروش را به خاطر تو خمیده کرده است.
مادر! من خدا را نقاشی کردم؛ خدا به شکل بوسههای تو بر پیشانی من بود. مادر! من ازآن آخرین بدرقهات تا پشت دیوار بیکسی نوشتم و بغض کردم. مادر! دراینسوی بیخوابی، من هر شب پرنورترین ستاره را تو می بینم. شنیدهام کولهبار دوران کودکی مرا سنگ صبور خویش کردهای. من هم در آن آیینه که دادی یادگاری؛ در آن هر شب تصویری از تبسم تو را می بینم.
مادرم! می دانم هر چین وچروکی که به صورتت افتاده حکایت غریب ولی آشنایی دارد و اگر پای قصه تغییرات چهره ات بنشینم حاصلش چندین کتاب از سختی ها و رنج ها وعاشقانه هایی خواهد بود که به عشق همسر و فرزندانت کشیده ای … من گاهی چقدر ناسپاس بوده ام و قلب تو در مقابل ناسپاسی من چقدر با گذشت و بزرگ.همیشه در مقابل خطاهای من گذشت کردی وخم به آبرو نیاوردی .دلگیر شدی ولی به روی من لبخند زدی ودر خلوت اشک ریختی ومن را بیشتر از همیشه دعا کردی واقعا تو کی هستی مادر؟!
هرکه، هر کجا که باشد، همیشه درست ترین لحظه پناه، برایش آغوش مادر است. برفِ پیری هم اگر بر سرِ خاطراتِ دیگر بنشیند، یاد او جوان ترین است …
دلتنگی یعنی این که: بنشینی به خاطراتت با مادرت فکر کنی. آنوقت یک لبخند زیبا روی لبت بیاید. ولی چند لحظه بعد، شوری اشکهای که از درون دل جاری می شوند، شیرینی آن خاطرهها را از یادت ببرند.
مادر عزیزم دستان شفابخشت می توان دید و شنید و چشید و بویید و لمس کرد.
تو به تنهایی تمام عالمی… به عمرم بتاب و جانم را روشن کن چنان که همیشه از مهر وجودت زنده داشتی ام.
احمد بایبوردی