یک ساعتی به زمان شهادت حاج مهدی باکری مانده روح اش از زمین کنده شده است جسمش درکنار دجله قرار دارد در محلی قرار دارد وبا بیسم به دوست ویار دیرنه اش حاج احمد کاظمی می گوید چطوری ؟ودرخواست می کند برود به پیشش !واقعا حاج مهدی عزیز در آن ثانیه ها چه منظره وتصاویر […]
یک ساعتی به زمان شهادت حاج مهدی باکری مانده روح اش از زمین کنده شده است جسمش درکنار دجله قرار دارد در محلی قرار دارد وبا بیسم به دوست ویار دیرنه اش حاج احمد کاظمی می گوید چطوری ؟ودرخواست می کند برود به پیشش !واقعا حاج مهدی عزیز در آن ثانیه ها چه منظره وتصاویر زیبایی می دید که می خواست دوست صمیمی اش از دیدن آن صحنه ها بی نصیب نباشد.مدتها ریاضت جسمی حاج مهدی از ایشان انسانی عارف وآسمانی ساخته بود .جسم اش خسته بود ولی روحش راهی دیار ابدی ودرکنار معبود راه یافته بود .رفته بود تا بماند وکنار محبوب خویش متنعم شود.
انسان گاه گاهی خود را فراموش میکند، فراموش میکند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش میکند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمیپاید، فراموش میکند که جسم مادی او نمیتواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت میکند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود، به پیش میتازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمیشود. اما درد آدمی را به خود میآورد، حقیقت وجود او را به آدمی میفهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک میکند و دست از غرور کبریایی برمیدارد، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را میفهمد و آن را توجه نمیکند.
مهدی جان, پیام دردمندان و عاشقان و ذاکران و عابدان دیار عشق و صفا ، دلیران لشکر پیرزومند عاشورا، سوز و ناله و آه سوزان دردمندان نیز دردمندان نیزار نینوا ، که همه جز هیچ به تیغ عشق سر می دهند تا ذبیح راه خدا شوند ، بشنو، حاج مهدی
وقتی حاج مهدی می نویسد خدایا چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا ابا عبدالله شفاعت! آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش ، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن آن وقت وای به حال ما!!الان همه عالم اسیر یک ویروس شده اند ودر مقابل آن عاجز شده اند همه محبوس در خانه ها.ولی امثال حاج مهدی ها از تمامی تعلقات دنیوی دست بریدند ودل به دریا زدند در آن زمان هم امکان حمله شیمیایی دشمن وجود داشت وامثال حاج مهدی هیچ وقت مسیر عافیت طلبی را انتخاب نکردند .آن موقع کسی ماسک قایم نمی کرد بلکه ماسک خودش را به هم رزم اش می داد که شیمیایی نشود!چقدر دلم می خواهد آدم های آن دوران را دوباره ببینم ودست هایشان را ببوسم.دلم برای صفای آن دوران برای معصومیت آن دوران برای گذشت وفداکاری های آن دوران حسابی تنگ شده است.
کاش می شد به همان حال و هوا برگردیم
بـه زمــیــن و بــه زمـــان شهـــدا بـرگـردیــم
دور بـاشـیـــم از آئـیـنـه ی خــودبـیـنـی مـان
کـاشــــ می شد که دوباره به خـدا برگردیم
زمانی فرا می رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان امروز به سه دسته تقسیم می شوند:
۱-دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر می خیزند و از گذشته خود پشیمان می شوند
۲-دسته ای راه بی تفاوت می گزینند و در زندگی مادی خود غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند.
۳-دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها ،دق خواهند کرد.
خداوند همه مان را عاقبت به خیر فرماید.ان شاالله
احمد بایبوردی