۱- گویند هنگام تاجگذاری سلیمان نبی، هر دسته از مخلوقات برای چشم روشنی هدیه ای برای سلیمان آوردند. مورچگان هم ران ملخی درشت انتخاب نموده و به حضور سلیمان تقدیم کردند و گفتند؛ بزرگی به تو شایسته است که سلیمانی، ولی ما مورچهایم و این هدیه مورانه نشانه ارادت موران است. 🔸ران ملخی پیش سلیمان […]
۱- گویند هنگام تاجگذاری سلیمان نبی، هر دسته از مخلوقات برای چشم روشنی هدیه ای برای سلیمان آوردند. مورچگان هم ران ملخی درشت انتخاب نموده و به حضور سلیمان تقدیم کردند و گفتند؛ بزرگی به تو شایسته است که سلیمانی، ولی ما مورچهایم و این هدیه مورانه نشانه ارادت موران است.
🔸ران ملخی پیش سلیمان بردن / عیب است ولیکن هنر است از موری
سلیمان از سخن موران خوشوقت شد و گفت؛ حق با شماست. خداوند هم به هرکس به قدر توانایی تکلیف میکند وگرنه هیچکس نمیتواند خدا را به قدر عظمت خدا بشناسد و عبادت کند.
۲- هم سن و سالهای من، مدرسه از نوع اورژانسی را در پناهگاهها تجربه کردهاند. نسل ما کشیده شدن آژیر وضعیت قرمز در وسط کلاس درس را دیده و معلمی که سراسیمه همهمان را در گوشه پناهگاه به آغوش کشیده و ما در عالم بچهگی چقدر کیفور بودیم که نظم کلاس بهم خورده و غافل از آن که موشکی هشت متری درست کمی آن طرفتر از مدرسه در کوچهای شش متری فرود آمده و هممدرسهایهای شیفت دوم را به خونشان غلطانده است… و معلممان که فردای آن روز با بغضی در گلو برایمان مشق حسین فهمیده را میگفت.
۳- معلمی همین است. یک روز پناهگاه را کلاس درس کرده و برایمان یاد داد که اگر بمب شیمیایی زدند چه کنیم، و امروز در روزگار کرونایی نسل همان معلمها بیهیچ واهمه و خجالتی از بضاعت دیواره یخچال منزلش برای تدریس مجازی به شاگردانش استفاده میکند. این عکس حس همان آموزش ولو در شرایط سخت جنگی را برایم تداعی کرد و همان هدیه کوچک موران به سلیمان که:
🔸نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست/ سلیمان با چنان حشمت نظرها داشت با مورش
بیسبب نیست که “مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیرَنی عَبداً”
با افتخار پای این معلم را میبوسم، در هر کجای کشورم که باشد.
فرهاد باغشمال